(کفر چیست؟(بخش اول

مقدمه

گاهی انسان در زندگی با کلماتی برخورد می کند که ساده به نظر می ‌رسند، اما پشت آنها جهانی از معنا، باور، داوری و حتی سرنوشت نهفته است. یکی از این واژه‌ها “کفر” است؛ واژه‌ای که در گفتار دینی، اجتماعی و فرهنگی بارها تکرار می شود، اما کمتر کسی با عمق و ظرافت آن آشناست. آنچه مرا واداشت تا به نوشتن این مقاله روی بیاورم، نه صرفاً یک کنجکاوی زبانی یا علمی، بلکه پرسشی درونی بود: کفر چیست؟ کافر کیست؟ و چرا این کلمه در طول تاریخ، این ‌قدر حساس و سرنوشت‌ ساز شده است؟
در مسیر مطالعه و تأمل، دریافتم که مفهوم “کفر” نه فقط در دین اسلام، بلکه در بسیاری از ادیان دیگر نیز جایگاه مهمی دارد. گاه وسیله ‌ای برای تفکیک میان “مؤمن” و “نامؤمن”، گاه ابزاری برای مجازات، و گاه پُل شکست‌ شده‌ ای در گفت ‌وگوی میان انسآنها.
این موضوع زمانی برایم جدی ‌تر شد که دیدم در بسیاری از جوامع، برچسب “کافر” می تواند نه تنها اعتبار و شخصیت فرد را زیر سؤال ببرد، بلکه زندگی و آزادی‌ اش را نیز تهدید کند. در همان حال، با خود اندیشیدم که آیا این کلمه، همان ‌گونه که در ادهان جا افتاده، بازتاب دقیق و عادلانه ‌ای از دروس دینی دارد؟ یا شاید زمان آن رسیده که بار دیگر با چشم روشن و دل عاری از ‌تعصب به آن نگاه کنیم؟
این مقاله تلاش کوچکی ا‌ست برای گشودن گرهی از این کلمهٔ پُر رمز و راز. سفری است از ظاهر به باطنِ کفر؛ از لفظ به معنی؛ و از قضاوت ‌های سطحی به درک ‌های رفتر و عمیقتر.

تعریف کفر (از دیدگاه لغوی، اصطلاحی، دینی و فلسفی)

معنای لغوی “کفر : “کلمهٔ کُفر در زبان عربی از ریشهٔ “کَفَرَ” گرفته شده و در اصل به معنی پوشاندن یا پنهان کردن است.
در زبان عربی کلاسیک، کَفَرَ الزَّرّاعُ البَذرَ یعنی: دهقان بذر را زیر خاک پوشاند. پس، معنای اولیه‌ی کفر، پوشاندن حقیقت یا چیزی ارزشمند است . معنای اصطلاحی “کفر” در دین اسلام پوشاندن یا انکار آگاهانه حقیقت الهی، مخصوصاً توحید، نبوت، و دین اسلام است. که در قرآن، کفر در برابر ایمان قرار دارد. کسی که به وجود خدا، پیامبران، کتاب آسمانی و روز قیامت ایمان نیاورد یا آگاهانه آن را انکار کند، کافر نامیده می شود.
قرآن می ‌گوید: “إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ ءأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ” ) سوره بقره، آیه ۶(
ترجمه: کسانی که کفر ورزیدند، برایشان تفاوتی ندارد که هشدارشان بدهی یا ندهی، ایمان نمی‌آورند.

ابعاد مختلف کفر در اسلام: کفر فقط به معنای “بی‌دینی” نیست. بلکه دارای لایه‌ های گوناگون است:
انکار خدا یا شریک قائل شدن برای او (شرک)
انکار نبوت پیامبر اسلام
انکار قرآن یا آموزه‌های اساسی دین
روی‌گردانی از دین پس از ایمان آوردن (ارتداد)
تکذیب یا بی‌تفاوتی نسبت به حق، از روی عناد، حسد یا لجاجت

نگاه معنوی و فلسفی به کفر: در نگاه عرفانی و فلسفی مسلمانان، کفر ممکن است به حالتی از دوری قلب از نور حق هم تعبیر شود؛ یعنی کسی که دلش از یاد خدا تهی است، حتی اگر نام مسلمان را بر خود داشته باشد، در حالت “کفر قلبی” است.
برخی عارفان مثل مولوی و سهروردی، حتی گفته‌ اند: “کفر و ایمان، ظاهری دارند و باطنی؛ دل است که راه را روشن می‌سازد یا می بندد.”

معادل انگلیسی کفر: در زبان انگلیسی، بسته به سیاق کاربرد، کلمات مختلفی برای ترجمه “کفر” به کار می‌ رود:
در ترجمه قرآن، معمولاً کلمهٔ “disbeliever” برای “کافر” به کار می ‌رود.

پس گفته می توانیم که کفر در اصل یعنی “پوشاندن نور حقیقت” و در دین اسلام، آن را به معنای انکار آگاهانه‌ی ایمان به خدا و پیامبر و کتاب آسمانی می ‌دانند. ریشه‌ اش از کشاورزی می آید؛ اما ثمراتش در دل و رفتار انسان دیده می ‌شود.

انواع کفر در اسلام

کفر انکار: تعریف : انکار آشکار و مستقیم نسبت به وجود خدا، پیامبر، یا آموزه های اصلی دین. مثال: کسی بگوید: «من اصلاً به خدا یا پیامبری ایمان ندارم» و یا بگوید: «اسلام دینی الهی نیست». این نوع کفر، روشن ترین و صریح ترین نوع کفر است. قرآن بیشتر به همین نوع اشاره می کند.

۲- کفر جحود (لجاجت): تعریف: شخص در دل، حقیقت را می داند ولی از روی تکبر، حسد یا عناد آن را نمی پذیرد. مثال: فرعون در زمان حضرت موسی (ع) معجزات را می دید ولی می گفت: «نه! من برترم» و یا کسی حقیقت اسلام را می فهمد ولی به خاطر لجاجت، آن را رد می کند. قرآن می فرماید: «و جحدوا بها و استیقنتها أنفسهم ظلما و علوا». یعنی: آن را انکار کردند در حالی که دل هایشان به آن یقین داشت، از روی ظلم و برتری طلبی.

۳- کفر نفاق: تعریف: ظاهرش ایمان دارد، ولی در باطن به هیچ چیز باور ندارد. به او می گویند منافق. مثال: کسی نماز می خواند، روزه می گیرد، ولی در دل دشمن خدا و پیامبر است و یا در زمان پیامبر (ص)، عبدالله بن ابی نمونه ای از منافق بود.
سوره منافقون به همین گروه اشاره دارد.

۴- کفر تکذیب: تعریف: کسی که پیامبران، وحی، یا آیات الهی را دروغ می پندارد. مثال: بگوید: «قرآن افسانه است» و یا بگوید: «این پیامبر دروغگوست». این نوع، بسیار نزدیک به کفر انکار است ولی تأکید بر دروغ دانستن پیام و پیغمبر دارد.

۵- کفر اعراض: تعریف: کسی که اصلاً به دین توجه نمی کند، نه انکار می کند، نه باور. فقط بی اعتنا و بی تفاوت است. مثال: کسی بگوید: «من کاری به دین ندارم. نه قبول دارم، نه رد می کنم. اصلاً برایم مهم نیست». در قرآن آمده: « و الذین کفروا عما انذروا معرضون» یعنی: کافران از آنچه به آن هشدار داده شدند روی گردان هستند.

۶- کفر شک: تعریف: شک داشتن در اصول دین (مانند وجود خدا، پیامبر، قیامت)، بدون تلاش برای تحقیق و رسیدن به یقین. مثال: بگوید: «نمی دانم خدا هست یا نه، اصلاً اهمیتی نمی دهم» و یا بگوید: «شاید باشد، شاید نباشد، برایم فرق ندارد». اگر شک همراه با جستجو و پرسش باشد، کفر نیست، ولی اگر بی تفاوتی و سهل انگاری در آن باشد، می تواند به کفر برسد.

۷- کفر نعمت: تعریف: ناسپاسی نسبت به نعمت های خداوند. مثال: کسی که خدا به او سلامتی و روزی داده ولی دائم شکایت می کند و به جای شکر، غر می زند و در قرآن از بعضی اقوام گفته شده که “نعمت خدا را کفران کردند و دچار عذاب شدند.” آیه: «و ضرب الله مثلا قرية كانت آمنة… فكفرت بأنعم الله فأذاقها الله لباس الجوع و الخوف».
نکته: این نوع کفر ایمان را از بین نمی برد، ولی از نظر اخلاقی گناه بزرگی است.

کفر در ادیان مختلف

دین مسیحیت
در مسیحیت، مفهوم کفر بیشتر با کلماتی چون Unbelief (بی ‌ایمانی) Blasphemy (کفرگویی)، و Apostasy (ارتداد) شناخته می شود.
کافر در مسیحیت: کسی که به خدا یا به تثلیث (پدر، پسر، روح ‌القدس) باور نداشته باشد، عیسی مسیح را به عنوان پسر خدا و نجات ‌دهنده انکار کند ویا عمداً از ایمان مسیحی خارج شود یا آن را مسخره کند. در انجیل آمده است: «هر کس به پسر ایمان نیاورد، حیات نخواهد دید، بلکه خشم خدا بر او باقی می‌ ماند» (یوحنا، باب ۳، آیه ۳۶)
گناه نابخشودنی یا گناه کبیره در مسیحیت: یعنی توهین به روح‌ القدس یا انکار عمدی حقیقت خداوند، گناهی است که در برخی مکاتب «غیرقابل بخشش» شمرده شده است (متی ۱۲:۳۱-۳۲).

دین یهودیت: در یهودیت، کلمه ای دقیقی معادل “کفر” نیست، ولی مفاهیمی نزدیک به آن وجود دارد، مثل:
“Apikores”: فردی که آموزه‌ های اصلی یهودیت را انکار می کند.
“Min” : بدعت ‌گذار یا بی‌ دین.
کافر از دید یهودی: کسی که: به خدای یگانه تورات ایمان نداشته باشد، احکام شریعت موسی (ع) را رد کند، از پرستش خدایان دیگر پیروی کند (بت‌ پرستی). در تورات آمده است: «تو نباید خدایان دیگری غیر از من داشته باشی.» (خروج ۲۰:۳)
در یهودیت، تمرکز بر عمل و پیروی از شریعت است، نه صرفاً اعتقاد قلبی.

دین هندوئیسم: در آئین هندو، به دلیل تعدد الهه‌ ها و تنوع باورها، مفهوم “کفر” به سبک اسلامی یا مسیحی وجود ندارد. کسی به‌ خاطر عدم ایمان به یک خدای خاص “کافر” شمرده نمی شود. اما؛ کسی که آموزه‌ های مقدس ودایی یا وظایف دینی خود را انکار کند، ممکن است بی ‌دین یا ناپاک دانسته شود. احترام به راه معنوی دیگران، بخش مهمی از فرهنگ هندو است، کلماتی چون “Nastika” برای کسی به ‌کار می‌رود که وجود روح، کارما یا خدا را رد می کند.

دین بودیسم: بودیسم نیز مانند هندوئیسم، بر مفاهیمی مانند “کفر” تأکید ندارد. در این آئین، تمرکز بیشتر بر رهایی از رنج، اخلاق در عمل، و بیداری ذهن است، نه ایمان به خدای خاص. کسی که تعالیم بودا (دارما) را انکار کند یا به راه اشتباه برود، ممکن است «گمراه» یا «غافل» خوانده شود، ولی نه «کافر» به معنای نفرت‌انگیز و بالاخره احترام به راه ‌های دیگر، از اصول مهم بودایی است.

علل و عوامل کافر شدن انسان:

کفر همیشه از روی دشمنی یا لجاجت نیست. گاهی انسآنها در شرایطی قرار می ‌گیرند که از ایمان دور می شوند، بدون آن‌ که واقعاً بخواهند با خدا یا دین ستیزه کنند. در این بخش، دلایل کافر شدن را به چند دسته تقسیم می ‌کنیم تا بهتر درک شود.

۱- عوامل فکری و عقلانی:‌برخی افراد درگیر پرسش‌های عقلانی می شوند و چون پاسخ قانع‌کننده پیدا نمی‌کنند، از ایمان فاصله می ‌گیرند. مثال: تضاد میان علم و برخی برداشت‌ های دینی، تناقض‌های ظاهری در متون مقدس (اگر بدون تفسیر بررسی شوند) و نبود استدلال عقلی در باورهای تحمیلی. این افراد ممکن است به ‌دنبال حقیقت باشند، ولی چون پایه فکری ‌شان ضعیف شده یا منابع معتبر نداشته ‌اند، دچار کفر می شوند.

۲- عوامل روانی و احساسی: بعضی وقت‌ها، دردهای عاطفی و شکست‌های شخصی باعث می شود انسان نسبت به ایمان دلسرد شود. مثال: مرگ ناگهانی عزیزان، بی ‌پاسخ ماندن دعاه ا و یا احساس تنهایی یا رهاشدگی از طرف خدا. البته در این موارد، کفر بیشتر از جنس رنج روحی و دل ‌شکستگی است تا انکار علمی.

۳- عوامل اخلاقی و شخصیتی: برخی افراد، به‌خاطر علاقه به هوس، آزادی بی ‌قید، و نپذیرفتن مسؤولیت ‌های دینی، ایمان را ترک می‌ کنند. مثال: نپذیرفتن احکام دینی چون روزه، نماز، حجاب یا حلال و حرام و توجیه کردن رفتار شخصی با شعارهای ظاهراً روشن‌فکرانه. این نوع کفر، گاهی از غرور و خود خواهی می آید، نه از جهل یا اندیشه.

۴- عوامل اجتماعی و فرهنگی: در برخی جوامع، محیط اطراف دین‌ستیز یا ضد ایمان است و فرد در اثر همرنگی با محیط، کم‌کم باور خود را از دست می دهد. مثال: مهاجرت به جوامع سکولار، تأثیر رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی ضد دیند و دوستان و استادانی که باور دینی را تحقیر می ‌کنند. این‌جا ایمان به‌آرامی ضعیف می شود و جای خود را به شک یا بی‌تفاوتی می دهد.

۵- برخوردهای نادرست دینی: گاه گاهی خود دین ‌داران، با رفتار بد، سخت ‌گیری یا ریاکاری، دیگران را از دین فراری می دهند.تحقیر جوانان پرسش ‌گر، زورگویی به نام دین و چهره خشن و بدون محبت از دین نشان دادن. این افراد نمی ‌خواهند کافر شوند، ولی از چهره تحریف ‌شده دین بیزار می شوند.

اگر به پنج نکتهٔ فوق عمیق شویم دیده می شود که کافر شدن همیشه به‌معنای دشمنی با دین نیست. گاه نتیجه سردرگمی، بی‌توجهی، جهل، یا زخم‌های روحی است. پس نباید هیچ ‌کس را زود قضاوت کرد. بلکه باید: با گفت‌ وگو، با علم و منطق، با محبت و احترام
به راه ایمان دعوت کرد.

شک چیست:

شک حالتی ذهنی است که در آن انسان بین دو احتمال یا دو باور مردد می‌ماند و به یقین نمی ‌رسد. شک می‌تواند مرحله‌ای طبیعی در مسیر شناخت باشد یا نشانه ‌ای از تزلزل فکری و روانی.شک در علم، دین، اخلاق و زندگی روزمره حضور دارد و به ‌صورت کلی می‌ توان آن را به سه دسته تقسیم کرد:

۱- شک معرفتی (فلسفی یا علمی): شک به‌ عنوان ابزار جست‌وجو و شناخت استفاده می ‌شود. فیلسوفان مانند دکارت، شک را آغاز راه یقین می‌ دانستند. در این حالت، شک نشانهٔ ضعف نیست، بلکه نشانهٔ تفکر است. مثال: «آیا این باور من درست است؟ بگذارم بیشتر تحقیق کنم».

۲- شک روانی (عاطفی یا وسواسی): شک‌ هایی که ریشه در ترس، وسواس یا اضطراب دارند. در این نوع شک، فرد مدام دچار تردیدهای آزاردهنده می ‌شود و آرامش درونی خود را از دست می ‌دهد.مثال: «آیا نمازم درست بود؟ آیا نیت کردم یا نه؟»

۳- شک اعتقادی (دینی یا ایمانی): شکی است که نسبت به باورهای دینی مانند وجود خدا، معاد، پیغمبری و وحی ایجاد می‌ شود.
اگر با جست ‌وجو و نیت روشن همراه باشد، شک سالم و رشد دهنده است. ولی اگر با بی ‌تفاوتی، تمسخر یا لجاجت همراه باشد، می ‌تواند گمراه‌ کننده شود. پس شک، نه‌تنها همیشه منفی نیست، بلکه گاه پلی است میان جهل و یقین. اما نوع، نیت، و نحوهٔ برخورد با آن تعیین می‌کند که این پل به نور ختم شود یا به تاریکی.

بخش اول

مرز میان شک سالم و شک گمراه‌ کننده
شک در مسیر ایمان؛ دشمن نیست. در نگاه عقلانی و دینی، شک کردن لزوماً بد نیست. بلکه گاهی می تواند آغاز یک سفر عمیق به سوی یقین باشد. انسان جست‌ وجوگر، می ‌پرسد، تحقیق میکند، و همین سوالات او را به درک بهتر از حقیقت می ‌رساند.

تفاوت بین شک سالم با شک گمراه ‌کننده

شک گمراه‌ کننده یا خطرناک: بی ‌تفاوتی یا انکار لجوجانه، مسخره کردن، رد بدون دلیل، افتادن در دام گمراهی، فاصله از حق و بالاخره طرد هر توضیحی بدون تأمل. که خصوصیت آن نیت، رفتار، نتیجه و عکس العمل به پاسخ است.
نشانه‌های شک خطرناک: بی ‌انگیزگی برای فهمیدن، تمسخر باورهای دینی، افتادن در وسوسه‌های فکری دائمی و بی ‌نتیجه و استفاده از شک برای توجیه گناه

شک سالم: جست‌ وجوی حقیقت، سؤال، تحقیق، تفکر، رشد فکری، رسیدن به ایمان قویتر و بالاخره پذیرش یا بررسی دوباره. که خصوصیت آن نیت، رفتار، نتیجه و عکس العمل به پاسخ است.
نمونه‌ ای از شک سالم: حضرت ابراهیم (ع) از خداوند خواست تا چگونگی زنده شدن مردگان را به او نشان دهد:« رَبِّ أَرِني كَيْفَ تُحْيِي الْمَوْتى». معنی:‌خدا پرسید: «آیا ایمان نداری؟» فرمود: «چرا، ولی می‌ خواهم دلم آرام بگیرد» ( سوره بقره، آیه ۲۶۰).
این شک، سالم بود؛ نه از روی انکار، بلکه از روی عشق به یقین.

برخورد درست با شک
پرسیدن بدون ترس
مطالعهٔ منابع معتبر دینی و عقلی
گفت‌ وگو با انسانهای دانا، مهربان، و عاری از ‌تعصب
دعا و توسل برای روشن شدن دل و ذهن

پس؛ شک اگر در خدمت حقیقت باشد، نعمت است؛ اما اگر بهانهٔ بی ‌تفاوتی یا دشمنی شود، می تواند به کفر ختم شود

ادامه دارد…

حق چاپ ونشر این مقاله محفوظ است در صورت استفاده از آن باید نام داکتر صالحه واهب واصل و لینک منبع ذکر شود.

فهرست منابع مورد استفاده در نگارش این مقاله در بخش آخری آورده شده است.

Leave a Comment