(پسیفیسم یا پسیفیزم (بخش دوم

.اگر بخش اول را نخوانده اید میتوانید از طریق این لینک بخوانید (پسیفیسم یا پسیفیزم (بخش اول)

پسیفیزم در اسلام:

اسلام دین رحمت و تعادل است. گرچه برخی آیات اجازهٔ جهاد را داده‌ اند، ولی پُر از آموزه‌ های صلح و گذشت هم هست: آیات صلح‌ طلبانه در قرآن:
“وَإِن جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهَا…” اگر دشمن خواهان صلح شد، تو هم به صلح گرایش نشان بده. (سوره انفال، آیه 61)
“فَمَن عَفَا وَأَصلَحَ فَأَجرُهُ عَلَى اللَّهِ…” هرکس ببخشد و اصلاح کند، پاداشش نزد خداست. (شوری، 40)
پیامبر اسلام (ص): در فتح مکه، با وجود سال‌ها دشمنی مشرکان، پیامبر همه را عفو کرد و گفت: “اذهبوا فأنتم الطلقاء” – بروید، همه آزادید! او حتی در جنگ‌ها به آزار غیرنظامیان، درختان، حیوانات و معابد نهی می‌ کرد. بنابراین اسلام اگرچه جنگ دفاعی را در شرایط اضطراری پذیرفته، اما همیشه صلح، سازش و رحمت را برتر و اصل دانسته.
پسیفیزم فقط برای حکومت ‌ها نیست؛ در زندگی شخصی هم میشه پسیفیزم را تمرین کرد:
وقتی کسی با تو با خشونت یا بدرفتاری برخورد می‌ کند، پاسخ را با مهربانی یا سکوت بده، نه با عصبانیت
در دعواهای خانوادگی یا کاری، سعی کن گوش بدی و میانجی باشی، نه اینکه روی آتش تیل بریزی.
در برابر ظلم اجتماعی، با آرامش اعتراض کن، نامه بنویس، فعالیت اجتماعی مثبت انجام بدهد.
در تربیت فرزندان، به جای تنبیه، گفت ‌وگو، آغوش و آموزش مهربانانه این بدین معنی که پسیفیزم از خانه و از قلب ما شروع می‌ شود.
پس گفته می توانیم که به عبارت دیگر:
🔸 پسیفیزم یعنی باور به صلح و رد خشونت
🔸 هم در ادیان، هم در فلسفه، هم در تجارب انسانی ریشه دارد
🔸 گاندی، پیامبر اسلام، و حتی مادران می ‌توانند پسیفیست واقعی باشند
🔸 تو هم می‌ توانی یک پسیفیست باشی، در خانه، جای کار، در تربیت فرزندان، و در زندگی اجتماعی.
اکنون با یک داستان کوتاه و ساده میتوانیم مفهوم پسیفیزم (صلح ‌طلبی) را که یک داستان واقعی نیست، ولی الهام ‌گرفته از باورهای مثل صبر، گذشت و رد خشونت به سادگی درک کنیم.
داستان: «پیرمرد و سنگ»: در دهکده ‌ای دورافتاده، پیرمردی زندگی می‌ کرد که همهٔ مردم او را “پیر دانا” صدا می ‌زدند. او همیشه آرام بود، لبخند می‌ زد، و حتی اگر کسی با بد رفتاری با او برخورد می ‌کرد، هیچ وقت خشمگین نمی ‌شد. روزی جوانی تازه ‌وارد به دهکده آمد. مغرور، پُرادعا و پر از خشم. او شنیده بود که همه از پیرمرد به خوبی یاد می‌ کنند، و دلش نمی ‌خواست کسی جز خودش مورد احترام باشد. رفت به خانهٔ پیرمرد، سنگی برداشت و به او پرتاب کرد. سنگ به پای پیرمرد خورد و درد گرفت. پیرمرد فقط به چهرهٔ خشمگین جوان نگاه کرد و گفت: «اگر با این سنگ خانه ‌ای بسازی، بهتر از آن است که با آن دل کسی را زخمی کنی.» جوان گیج شد. انتظار داشت پیرمرد فریاد بکشد، دعوا کند، یا حداقل او را بیرون کند. اما این جملهٔ آرام، قلبش را لرزاند.
فردای آن روز، باز برگشت و گفت: «چرا عصبانی نشدی؟ من به تو سنگ زدم»!
پیرمرد لبخند زد و گفت: «اگر کسی زباله‌ای به خانه‌ام آورد، لازم نیست من آن را نگه دارم. خشم تو، زباله‌ای بود که من نپذیرفتم.» جوان نشست، سرش را پایین انداخت. از آن روز به بعد، دیگر هیچوقت خشمگین نشد. شد شاگرد پیرمرد. و سال ‌ها بعد، مردم او را هم “دانا” صدا می‌ زدند.
پس، پیرمردِ ما یک پسیفیست بود. او با اینکه آسیب دید، ولی با خشونت جواب نداد. او به جای انتقام، فهم و بخشش را انتخاب کرد. و همین باعث شد دل دیگری روشن شود و جامعه ‌ای بهتر ساخته شود.
حالا می پردازیم به بیان یک داستان واقعی به نام «ترن آفریقای جنوبی – تولد یک پسیفیست» که چنین می گوید: در سال ۱۸۹۳، یک مرد جوان هندی به نام موهانداس گاندی، برای کار به کشور آفریقای جنوبی رفته بود. در آن زمان، نژاد پرستی و تبعیض شدیدی علیه مردم غیرسفید پوست وجود داشت. گاندی با لباس مرتب، تکت درجه یک ترن خریده بود و در جای خودش نشسته بود. اما یک مرد سفید پوست که وارد کابین شد، با دیدن گاندی عصبانی شد. مأمور ترن هم آمد و با خشونت گفت: «اینجا جای تو نیست! برو به واگن پست ‌تر!»
گاندی گفت: «من تکت درجه یک دارم. حق دارم اینجا بنشینم.» اما؛ آنها بدون توجه به حرفش، او را از ترن بیرون انداختند. در سرمای شب، در ایستگاهی دورافتاده، تنهای تنها روی چوکی نشست. اما به‌ جای خشم و انتقام، با خودش گفت: «من با خشونت نمی ‌جنگم. من با حقیقت، صبر، و عدم خشونت، این بی‌ عدالتی را چلنج میدهم. آن شب، تولد یک پسیفیست واقعی بود. از آن روز، گاندی شروع کرد به مبارزه علیه تبعیض – اما نه با اسلحه، نه با شورش – بلکه با اعتراض مسالمت‌ آمیز، تحریم اقتصادی، اعتصاب و نافرمانی مدنی بدون خشونت. بالاخره گاندی موفق شد در آفریقای جنوبی حقوق زیادی برای مهاجران هندی بگیرد. بعدها در هند، با همین روش ‌ها استعمار انگلیس را شکست داد، بدون جنگ و خونریزی گسترده و موفق شد.
همان گونه که می بینید پیام این داستان می رساند که، گاندی می‌ توانست خشمگین شود، شورش و غالمغال کند، یا دنبال انتقام برود. اما؛ نه! او قدرت واقعی اش را در صبر، آرامش و عدم خشونت دید و با همین روش، مسیر تاریخ را تغییر داد و بدل کرد.

حالا مثال دیگری داریم از داستان واقعی «مارتین و خانه ‌ای که منفجر شد» در سال ۱۹۵۶ و در شهر مونتگُمری، ایالت آلاباما، آمریکا.
مارتین لوتر کینگ، رهبر سیاه‌ پوستان، جوانی بود که برای حقوق برابر سیاه‌ پوستان مبارزه می ‌کرد. او رهبر جنبشی شد به نام «تحریم سرویس ‌رانی مونتگُمری»، چون سیاه ‌پوستان را مجبور می‌ کردند در آخر سرویس شهری بنشینند و جای خود را به سفیدها بدهند.
مارتین گفت: «ما خشونت نمی ‌کنیم. ما فقط دیگر سوار سرویس نمی ‌شویم». این تحریم مسالمت ‌آمیز روز به روز بزرگ‌ و بزرگتر شد و دولت سفید پوست را عصبانی کرد. یک شب، وقتی مارتین در جلسه ‌ای سخنرانی می‌ کرد، خبر بدی به او رسید: که خانه ‌ات را بمب ‌گذاری کرده‌ اند. مارتین دوید به سمت خانه اش. همسرش و دختر کوچکش داخل بودند. به لطف خدا، آسیبی ندیده بودند، اما بخشی از خانه ویران شده بود. مردم خشمگینِ محله دور خانه جمع شده بودند، فریاد می ‌زدند، بعضی‌ ها تفنگ آورده بودند و با خشونت فریاد می زدند که اجازه بده تا برویم تلافی کنیم! بزنیم! خون ریزی کنیم!» اما؛ مارتین دستش را بلند کرد و فریاد زد: نه! ما با عشق پاسخ می‌ دهیم، نه با گلوله. کسی که با نفرت بجنگه، شبیه دشمنش میشود. ما با صلح، این ظلم را شکست می‌ دیم.» همه سکوت کردند. تفنگ ‌ها پائین آمدند. اشک در چشمان مردم حلقه زد. از آن شب به بعد، نام مارتین به عنوان رهبر صلح‌ طلب ملت آمریکا شناخته شد.
نتیجه‌ٔ این ماجرا این بود که مارتین لوتر کینگ با صلح ‌طلبی: تبعیض نژادی را به چلنج داد، الهام ‌بخش میلیون‌ها نفر شد، جایزه صلح نوبل را گرفت. اما؛ در نهایت در راه همین باور ترور شد. با این حال، حتی دشمنانش هم به بزرگی روح او اعتراف کردند. پیام این داستان برای ما این است که پسیفیزم یعنی: حتی وقتی بهت ظلم شد، دست به خشونت نزنی، با گفت ‌وگو، صبر و ایستادگیِ آرام، حق خودت را بگیر و بدون اینکه دیگران را زخمی کنی، دلت را تسکین بدهد.

ادامه دارد…

حق چاپ ونشر این مقاله محفوظ است در صورت استفاده از آن باید نام داکتر صالحه واهب واصل و لینک منبع ذکر شود.

فهرست منابع مورد استفاده در نگارش این مقاله در بخش آخری آورده شده است.

Leave a Comment